اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

آخ که چقدر دوست داشتم 

 بیشتر برات درد دل کنم. 

چقدر حست نزدیک بود برام. 

کاش نزدیکتر بودی به من........ 

خطرات غلظت خونه داره خودشو نشون میده.............دارم میترسم

دیشب تو خواب حس کردم آبریزش بینی پیدا کردم.اونقدر شدید بود که سریع جلوی بینیم رو با دستمالی که بغل تختم بود بگیرم تا بیشتر رو بالشم نریزه که دیدم خونه.تو تاریکی شب لکه های تیره روی دستمال کاغذی سفید به خوبی معلوم بود.همینطور چکه چکه میریخت و تمومی نداشت.تمام دستمالی که تو دستم بود خیس شد.با نگرانی رفتم تو دستشویی و بینیمو شستم.ترسیده بود.باورم نمیشد با اون شدتی که خون داره ازش میره بند بیاد که البته بند اومد.اومدم و خوابیدم اما همش فکر رو خیال میکردم.  

 همسرم یا بابام نمیدونم کدوم ولی یه خونه نا امن ساخته که طبقه دومش دیوار نداره و هر آن ممکنه هر کی سمت لبه اون بره پرت میشه پایین .خونه خیلی عجیب ساخته شده بود و خیلی بد جود نا امن.مهدی هر از گاهی میرفت سمت لبه و از اونجا خم میشد و پایین رو نگاه میکرد و من هی دلم میریخت که الانه که پرت شه پایین.داد میزدم و از اونجا دورش میکردم. شوهر خالم که حالش زیاد خوب نیست رو دیدم که داره راه میره به حالت لنگان لنگان...یه پاش این ور نرده و اون یکی پاش طرف دیگه نرده و داشت به طرفین خودشو تکون میداد.داد زدم جواد* آقا بیا این ور.اونجا خطرناکه.میافتی پایین و همینطور که داشتم داد میزدم  که اینت کار رو نکنه در کمال ناباوری و ترس جلوی چشمام نرده شکست و او پرت شد پایین انگاراز ۴ طبقه سقوط کرد.من فقط جیغ میزدم.جسد خورد شده و کج و کولش روی خاکها و تیر آهنهای طبقه هم کف دیده میشد و من فقط جیغ میزدم و گریه میکردم.خالم که هنوز نمیدونست شوهرش چی شده اما با گریه های من فهمید چه اتفاقی افتاده اونم زد زیر گریه.اما من اصلا حالم خوب نبود. 

دیشب تو خواب همش از این مدل خوابا میدیدم.روحبیم خیلی داغونه.نمیدونم چیکار کنم.

چه شب یلدایی بودا... جاتون خالی!

شب یلدا یه شب فراموش نشدنی برام بود.خونه مامانم اینا بودیم.جمعمون جمع بود +اینکه امسال عروسمونم باهامون بود.خیلیخوش گذشت.بابام و علی و مامانم یه تخته نرد بهم کادو دادن به ارزش ۱۲۰ تومن خیلی سورپرایز شدم . امیر و محدثه هم یه ماهیتابه رزیمی بهم دادن.اونم خیلی عالی بود.امسال هدیه های خوبی گرفتم .همسرم هم که بهم گردنبند و انگشتره رو داد که قبلا گفتم.خوش گذشت.کیک رو خودم درست کردم .البته بگم که دهنم سرویس شد چون هی فر خاموش میشد..الان باید برم .باید برم با اکی خونه ببینم.دیر شده .بای بای.میا بقیشو میگم.فعلا.