اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

رفتیم خیاطی

الان که دارم مینویسم پنجمین خورشید تموم شد.عجب سریال جالبیه ها.دیشب با همسر گرامی تا دیر وقت یعنی پنج صبح بیدار بودیم .خوب بود .خیلی خوش گذشت.امروز حدود ساعت ۱۲ با صدای همسر گرامی از خواب بیدار شدم.لباس پوشیده بود داشت میرفت بیرون گفت  با برادرش (علی) یه ساعت دیگه میان خونه.منم که خیلی خوابم میومد گفتم بذار یه روز دیگه الان نیارش.ظرفا رو نشسته بودم و خونه یه کم کار داشت. 

قبول کرد و رفت.منم دوباره خوابیدم.البته میخواستم بیدار شم ولی خیلی خوابم میومد.قرار بود ساعت ۲ با مامان و الهه بریم واسه پرو لباسشون.من لباس سفارش ندادم ...پیرهنی که با همسر گرامی ۲ سال پیش از هفت تیر خریده بودیم رو هنوز نپوشیده بودم.قشنگ هم بود. 

ساعت حدود یک بعد از ظهر رو نشون میداد.خیلی منگ بودم.با این فکر که زنگ بزنمو رفتنمو کنسل کنم با مامان تماس گرفتم. 

مامان به حالتی که معلوم بود منتظر تماس منه گفت ما داریم راه میافتیم.منم گفتم علی اینا دارن میان اینجا فکر نکنم بتونم بیام.مامان خیلی حالش گرفته شد گفت بابا یه نیم ساعت میخوای بیایی بری.تو باید باشی عیب و ایراد لباسو بگیری .خلاصه بعد از چونه زدنی کوتاه دلم نیومد نرم.پا شدم .پسر کوچولو هنوز خواب بود. بعد از یه آرایش مختصر، دوتا ساندویچ کوچیک نون و پنیر گردو پسر کوچولو رو صدا کردم تا بیدار شه.میدونم امروز خیلی خوابیده  ....طفلک اصلا نق نق نکرد.یه ساندویچ رو دادم دستش  و یه لیوان آب برداشتم و را افتادیم. 

هوا گرم بود ولی نه به گرمی روزای قبل. 

مامان و الهه رسیده بودند زودتر از من.بعد از روبوسی با هر دوشون منتظر شدیم تا الهه لباسشو پوشید.شبیه اون مدل بود ولی یه سری تفاوتها داشت.عیب و ایرادشو گرفتیم.به جز ما دونفر دیگه مشتری اونجا بودند.به نظر من کار خیاطش تعریفی نداشت.آدرسو از همون پارچه فروشی که خرید کردیم گرفتیم.لباس مامان رو که گند زده بود.الهی حال مامان و الهه خیلی گرفته بود.البته خود خیاط گفت که مدلی که شما خواستید همون میشه...جای نگرانی نیست.حالا قرار شده ۱۷ شهریور صبح زنگ بزنیم بریم.ایشالا کارش خوب باشه و گر نه باید خسارت بده.(تازه ادعاشونم میشد میخواستن اجرت رو ۱۵۰ تومن بگیرن). 

هنوز هیچ چیز درست حسابی نخوردم.یه چیپس با ماست و موسیر از وقتی بیدار شدم خوردم .پسر کوچولو هم که همون دوتا ساندویچ کوچولو سیرش کرده.بعد از ظهر خوابیدیم با هم .به همسر زنگ زدم گفتم بیدارم نکنه.ولی برای سریال بیدارم کنه.گفت اوکی.که بیدارم کرد.نمیخواستم بیدار شم.بنده خدا اونقدر زنگ زد که از رو رفتم .الان از اون حال گنگی بیرون اومدم.هندونهه حالمو جا آورد.پسر کوچولو هم در همین حالت هی داره سوال پیچم میکنه.امروز یه کلمه بامزه و اشتباه گفت.

شخلشته= شلخته 

گفت مامان بیا موهاتو شخلشته کنم.مردم از خنده.چند شب پیشم تا حدود ساعت  ۴ صبح بهم گیر داده بود و سوال ازم میکرد که صداشو ضبط کردم و در اولی فرصت یه پست واسش میذارم.منم مست خواب بودم.خوب فعلا برم که کار دارم.بای! 

 

همسر گرامی شام میخورن میان ...چه خوب !حال شام درست کردن نداشتم.میخوام برای خودم و پسر کوچولو سوسیس بندری درست کنم.بـــــــــــــــــای.

نظرات 6 + ارسال نظر
امید 8 شهریور 1388 ساعت 21:47 http://omidmoniri.blogfa.com

سلام مرسی از اینکه به وبلاگم تقریبا هرروز سر میزنی . انشاالله که شب گذشته خوبی را با همسرت سرکرده باشین و گل گفته و گل شنیده باشی.راستی نظرمو درباره اون عکس خوندی کلی خندید؟ نه روی یاهومسنجر نظرتو برام بذار ممنون میشم . مهدی کوچولو را ببوس.

محمد 9 شهریور 1388 ساعت 00:53 http://www.novinestan.perianblog.ir

من آپم بیا بهم سر بزن

غزل خونه 9 شهریور 1388 ساعت 10:34 http://ghazalkhoone.persianblog.ir/

سلام
این تلفظ های اشتباه پسر کوچولوی گل شما هم خیلی باحاله ها...

میمیرم براش!!!

سلام الهام جون خوبی؟
خوش به حالت که اینقدر راحت می تونی یه روز استراحت کنی داغش به دلم موند!! یه روز تا وقتی دوست دارم بخوابم کسی بیدارم نکنه!!

اسیه 9 شهریور 1388 ساعت 17:05 http://satorn

سلام خوبی پسر کوچولو را از طرف ببوس ...

نگار 22 شهریور 1388 ساعت 15:19 http://michael-jackson.mihanblog.com

سلام.خیلی مطالبه وبلاگتون قشنگو جالبه.خیلی خوبه من لینکتون کردم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد