اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

سلام خدا خوبی؟ خوش میگذرد؟ چه خبرا؟ صبر و حوصله ات که تمام نشده است؟ وقت داری؟ با تو حرف دارم بغض دارم هزاران خواسته و ناخواسته دارم. اما اول گفته باشم که قبولت دارم. به جان مادرم دوستت دارم. خدای مهربانم خسته ام حیران و سر گردانم. کاش تو توی گوشم پچ پچ کنی کاش چشمهایم را باز کنی کاش الان دستت روی شانه هایم بود کاش کاری کنی مادرم نمیرد کاش کاری کنی دخترم همیشه بخندد اصلا کاش کاری میکردی جنگ نباشد ظلم نباشد دروغ و فقر هم نباشد. کاش مرد همسایه را شاد کنی دارد میمیرد از غصه، از بیکاری، از نداشتن جهزیه ی دخترش. کاش فاحشه ی کوچه بالایی غم نان نداشته باشد. کاش پسر بی بی حکیمه ترک کند خوب شود، آقا شود، سربزیر شود. کاش چرخ خیاطی صغری خانوم هیچوقت خراب نشود. کاش چشم انتظاری نباشد. کاش جنازه ی حسین آقا توی شلمچه پیدا بشود. کاش برکت بدی به سفره ی رحیم واکسی یا آن پسر نان خشکی. کاش چین و چروک صورت مادرم پاک بشه کاش به پدرم بگی به فکرشم بگو دلم برای شنیدن صدای سرفه هاش تنگ شده آخ پدرم... آخ پدرم... آخ پدرم.... خدای خوب من! زیاده خواهم گنه کارم رو سیاهم اما تو خدایی کن باز مثل همیشه از خطا هایم بگذر مثل همیشه بخند بهم چشمک بزن دستم را بگیر رهایم نکن.. آخ که دلم بچگی میخواهد دلم معصومیت میخواهد دلم لک زده برای قهر و آشتی های بچگی برای بازی با تسبیح بابا بزرگم برای سجاده ی مادر بزرگم برای دیدن کارتون پسر شجاع و پینو کیو دلم لک زده برای بوی ریحان و نعناع برای بوی نان گرم حتی دلم لک زده برای کتک خوردن از داداش بزرگم!!! خوب من، خدای من، مو ببخش فقط و فقط میشود معصومیت من را بهم بر گردانی؟ ...فقط همین

..ایرج

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد