اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

انگشترم کجایی؟

چند روزیه میرم تو سایت ورق دات کام.خیلی دوست دارم بازیشو.ورقه آن لاینه.اما وقتمو میگیره باید کمش کنم.صحبت با یه دوست خوب و مهربون روزهامو پر میکنه و باعث بیشتر شدنه انرزیم میشه.از همینجا میبوسمش. 

دیروز با مامان رفتیم بیرون مامان خرید داشت.من بیشتر به خاطر مامان رفتم اما خودمم با اینکه نمیخواستم چیزی بخرم کلی خرید کردم.اول رفتم دو سه تا پاک کن برای مهدی خریدم.هی فرت و فرت وسایلاشو گم میکنه.خیلی از دستش عصبانی میشم البته بچم میگه بچه های کلاس به زور ازش میگیرن یا میرن سر وسایلاش.اینم چون از همشون کوچیکتره زورش بهشون نمیرسه. 

خلاصه بعدش رفتیم تره بار مامان خرید کرد و منم سبزی خوردن و اسفناچ و...اینا خریدم.وسایلامون زیاد بود صاحب یه مغازه که توهمون تره بار اود قبول کرد وسایلامونو نگه داره تا ما بریمو برگردیم.پام درد گرفته بود و تاول زده بود آخه کفشهای راحتیم تو ماشین آقای همسر جا مونده بودن و من مجبور شدم با کفشایی که هیچ وقت برای خرید باهاشون بیرون نمیرم برم. 

دوتا هم لباس خریدم.و چند تا خرت وپرت دیگه. 

برگشتنی بابام اومد کمک مامانم و هرچی اصرار کرد که برم خونشون تا بعدش همسر گرامی بیاد دنبالم  گفنم :نه :) 

با مهدی رفتیم به سمت خونه...پسرم سبزی رو ازم گرفت تا من خسته نشم .به اصرار خودش یه مشمای دیگه هم بهش دادم که توش لباس و نون و...اینا بود.میگفت مامان میبینی من چه بزرگ شدم و دارم کمکت میکنم........منم هی قربون صدقه ی مرد کوچولوم میرفتم تا بیشتر تشویق شه.پام داشت داغون میشه.دم در که رسیدیم کفشامو از پام در آوردم.پابرهنه از پله ها رفتم بالا و در رو باز کردم ................................................................................................. 

تو نت دنبال به روز کردن وبلاگ دوستانی بودم که تازه باهشون آشنا شدم. اما حیف هیشکی توشون نبود. 

بستم. 

شام سبزمینی پخته با تخم مرغ و پیاز و زرد چوبه سرخ کردم . همه رو با هم کوبیدم...یه غذای ساده خوشمزه به همراهه سبزیه خوردن و ترشی میوه که طعمی شبیه طعمه آلوچه داره و خودم درستش کردم...وااااااااااااااااای جای همتون خالی. 

همسرم دیر خونه اومد. 

شب رو تخت به اتفاقات روزانه و زندگیه دوستام فکر کردم.حیف که نمیتونستم کمکشون کنم...همینطوری که فکر میکردم  و کرم رو لابلای انگشتام مالش میدادم یه دفه دیدم انگشترم نیست.بیشتر دقت کردم آخه انگشتر همون سرویسی بود که همسرم روز تولدم برام خریده بود.انگشتره ظریف بود و من گاهی یادم میرفت دستمه.کلا سرویسه ظریف بود. 

پا شدم....هرچی گشتم پیداش نکردم.من از دستم درش نیاورده بودم.کجا رو میتونستم بگردم؟!به انگشتم هم گشاد نبود که بخواد بیافته.الانم با کلافه ام که چی شده.روم نمیشه از همسرم بپرسم.میدونم دعوام نمیکنه اما خیلی ناراحت میشه با این وضع گرونیه همه چیییییییی.دلم کف پامه...نمیدونم چیکار کنم و از کجا پیداش کنم. 

دعا کنید پیدا شه.  

راستی دیروز همسرم قبل از اینکه بره سر کارش یه برنامه باحال برام نوشت که توش میتونی خرج روزانه و ماهانه خونتو یا هرچیزی که میخری توش بنویسی.خیلی کامله.هرچیزی که به کنترل خرجه یه زن خونه کمک میکنه توش هست.دیروزم اومدم هرچی که خریده بودم تو لیست برنامش زدم و سیو کردم.خودش حساب میکنه چقدر خرج کردی و حتی میتونی لیست جدید بهش بدی و خیلی کارای دیگه.خیلیم راحته مث آب خوردن. 

به همسرم با خنده میگفتم این برنامه رو بدم من  بفروشم:))) خیلی ها مث منن که نیاز به یه همچین برنامه ای دارن.

 یاد این تجارتهای اینترنتی افتاده بودم.فکر بدیم نیستا....نه؟ 

 

پی نوشت:دیشب اینقدر  توفکر انگشتره بودم که تو خواب دیدم سر یه لپتاپ کوچیک اندازاه موبایل دارم معامله میکنم که بخرمش که دیدم انگشترم تو دستمه و برام عجیب بود حتی فروشندهه هم فهمیده بود اون حالت متعجبه منو....کاش واقعیت داش:((((((((((((((انگشترمو بدهههههه

نظرات 3 + ارسال نظر
S 14 اردیبهشت 1391 ساعت 14:48 http://guilty.blogsky.com

پیدا میشه ، من که قلب درد گرفتم بس که گم کردم پیدا کردم

مهتاب 14 اردیبهشت 1391 ساعت 20:03 http://hhttp://mah77.blogsky.com/

ایشا.......که انگشتر پیدا میشه عزیزم، اون برنامه رو به ما هم میدی عزیز؟
راستی لینکت کردم ، دیروز به کل یادم رفته بود. چون من اگه دوست عزیزی لینکم کنه منم حتما این کارو میکنم
راستی من اولین بار که اومدم وبت فکر کردم یه جورایی از زندگیت ناراضی هستی. ولی حالا امیدوارم که همیشه گل لبخند روی لبات باشه.

اول اینکه ممنونم که بازم اومدی پیشم.دوم اینکه بزودی این برنامه رو میذارم تو وبلاگ...بذار تکمیل بشه.
خوشبختی تو زندگی نسبیه عزیزم.

باران 16 اردیبهشت 1391 ساعت 15:21

من تاحالا سه تا انگشتر گم کردم
یه انگشتر عقیق بود که خیلی دوستش داشتم ..توی کوه گم شد
یه انگشتر فیروزه هم داشتم که نگینش یهو پرید نمی دونم کجا افتاد
یه انگشر در نجف داشتمم که کلا نمی دونم چی شد
جالبه که هر سه تاشون رو هم خیلی دوست داشتمو مواظبشون بودم
راستی شامی با سینه مرغ رو امتحان نکردی؟

خدا رو شکر که طلا گم نکردی.و کسی به خاطر حواس پرتی ملامتت نمیکنه.بابا به کی بگم انگشتر تو انگشتم بود.نمیدونم چرا گم شد:(
سینه مرغ گرفتم حالا باید یادم بدی عزیزم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد