اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

اینجا زمان مرده

!به احترامش چند لحظه سکـــــــوت

سلام.دلتون نخواد بد سرمایی خوردم.خیلی بده واسه ما زنها سرما خوردن چون تا زمانی که اعضای خونه حالشون بد باشه ازشون مراقبت میکنیم اما وقتی خودمون مریض میشیم هیشکی نیست یه چیکه آب بده دستمون.من که اینجوریم.هر وقت بیمار شدم و کمرم درد گرفته (مهره های کمرم آسیب دیدن) همسر انگار نه انگار که بابا من نمیتونم فعالیت کنم لا اقل تو یه جم و جور کن.اصلا و ابدا....هر چقدر که بلده قربون صدقه زبونی بره به همون مقدار هم از انجام کار بدنی در میکنه.خلاصه اینکه دیروز با اینکه حالم بد بود کل خونه رو جمع و جور کردم اما آقا حتی از پای کامپیوتر بلند نشد.وقتی جارو کردن اتاقها که آخرین کار بود تموم شد اودم بغلم کنه که دیگه خیلی زورم گرفت.گفتم برو تو رو خدا بشین پای همون کامپیوتر به خودت زحمت نده حالا که کارام تموم شده یاد من افتادی در حالی که میخواست بغلم کنه گفت عزیزم من ماشینو پر گاز کردم که امروز ببرمت بیرون.دیگه کلافه تر شدم گفتم تو یه کمک کوچولو به من نمیکنی میگی مریضی خودتم اما میخوای ببریم بیرون ؟ من بیرونتو نمیخوام الان برام مهم بود که کمکم کنی با این حال خرابم خونه رو جمع و جور کردم.و...و...هیچی رفت نشست دوباره پای کامپیوتر و داشت غر غر میکرد که من چیکار کنم خوب برات.فقط حرصم و قورت دادم البته پسر کوچولو بر عکس باباش کلی بهم کمک کرد.قربونش برم..رفتم حموم تا شاید بیماری از تنم خارج شه اما با فایده ای نداشت.باهاش حرفم شد که چرا وقتی خودش مریضه من مث شمع دورشم اما وقتی من مریض میشم ....خلاصه که دیروز یه دادم ازش شنیدم به جای پرستاری و با گریه رفتم رو تخت پتو رو تا آخر کشیدم رو سرم بسکه سردم بود و با گریه خوابیدم.بیدار که شدم بدنم داغ داغ بود حتی یه بارم بهم سر نزد که ببینه مردم یا زنده ام.خیلی زورم گرفته بود ازش.رفتم تو آشپزخونه و چند تا شلغم پختم.این کار رو که میتونست انجام بده.دیدم رو گاز غذا گذاشته.مرغ پخته بود.اصلا خوشحال نشدم.خیلی از دستش ناراحت بودم.تو دلم میگفتم به خاطر خودش که گشنشه این غذا رو گذاشته نه به خاطر من. 

*مهدی از خواب بیدار شده و داره غر میزنه.برم بهش برسم میام بقیشو مینویسم فعلا.

نظرات 7 + ارسال نظر
زویا 7 اسفند 1389 ساعت 12:53 http://zoya31.blogfa.com

بانو امیدوارم به زودی بهتر بشی . فکر کنم برای آقای همسر بهتره تو روزهایی که حال خوبی داری کوچولو کوچولو مسئولیت بذاری تا وقت بیماری ات حداقل همون وظایف را انجام بده و درک بهتری از همکاری در منزل داشته باشه

تنبل تر از این حرفهاست که بخواد کاری انجام بده.خیلی روش کار کردم اما ...

باران 8 اسفند 1389 ساعت 16:46

خوندم
اینجا 5 برعکس نداره . خودت ده تا 5 بر عکس فرض کن

مرسی

رها 8 اسفند 1389 ساعت 16:59 http://raha27.blogsky.com

الهی عزیزم... بگردم.. همه ی مردا اینجرین سخت نگیر خانمی ایشالا همیشه تنت سالم باشه...

تنگ شکسته 8 اسفند 1389 ساعت 22:28 http://tonge-mahii.blogfa.com

سلام
من با کار شوهرت موافقم
به زن نباید کمک کرد
چون هر روز میگه مریضم و تمامه کارا رو باید شوهر بکنه
شما از یه ترفند زیاد استفاده میکنید

ای نامرد!!!
اتفاقا من از اون زنهایی هستم که اصلا به شوهرم کار نمیگم و تا سر حد مرگ کارامو خودم انجام میدم.چون عادت ندارم کسی کمکم کنه.

سیگاری 9 اسفند 1389 ساعت 00:39 http://30gari.blogsky.com

بلاخره ٫ مرد ایرانی یک جوری باید تابلو بشه دیگه... متاسفانه...

امیدوارم که زود تر بهبود پیدا کنید.

mary 9 اسفند 1389 ساعت 22:48 http://whoisgod.blogsky.com/

سلام دختر پاییز

چه وبلاگ جالبی داری
حالا چرا اینقدر اعصابت به هم ریخته عزیزم ؟ مطالب وبلاگت خیلی جالبن هر چند همش رو نخوندم ولی بعضیش رو خوندم بعضیش رو هم عنوان هاشو خوندم جالبه
راستش به خودم این اجازه رو میدم که درباره ی یکی از اعتقاداتت یه چیزی بنویسم اما نمیخوام ناراحت بشی
تو نظرات قبلی جواب یه بنده خدایی رو داده بودی که

"اتفاقا من از اون زنهایی هستم که اصلا به شوهرم کار نمیگم و تا سر حد مرگ کارامو خودم انجام میدم.چون عادت ندارم کسی کمکم کنه. "

به نظرت کار درستی میکنی ؟ به نظرت عادت درستی داری ؟
تا حالا بهش فکر کردی که شاید خودت باعثش بودی که شوهرت در موقع نیازت اینطور که نوشتی باهات برخورد کنه ؟
............................................
آخرش میخواستم به وبلاگم دعوتت کنم با نهایت احتـــرام
و اینکه به زندگی ات (مهدی ، شوهر عزیزت ، خودت و در یک کلام خانواده ی گلت ) بیشتر فکر کن و تصمیمات صحیح رو اخذ کن ، دختر پاییز ، زندگیت رو به دست بگیر که افسار اون در دست توست کاری کن که دختر پاییز به دختر بهار مبدل بشه
شاد و سلامت باشی خودت و خانواده ات
یاعلی

درسته حق با تویه دوست گلم.متاسفانه اینجوری بار اومدم.میدونی اگه کسی کمکم کنه و بهم پیشنهاد بده که بذار منم فلان کار رو انجام بدم حتما خوشحال میشم ولی از اینکه یه حرف رو صد بار تذکر بدم و درخواست فلان کار رو بکنم اما جوابی نگیرم عصبیم میکنه و ترجیح میدم حرصه رو نخورم و خودم کارامو بکنم.

باران 16 اسفند 1389 ساعت 10:47

سلام - اون مردی که تو میخواهی هنوز آفریده نشده . بهتره سفارش بدی خدا بسازه !! یا اینکه با یک زن ازدواج می کردی !

اصل اول زندگی زناشویی اینه که از یه مرد توقع داشته باشی مثل یه مرد باشه . اگه زیادی احساسی باشه اون وقت یه جورایی خودت هم دلت ازش زده میشه

هیچ وقت نخواستم مردم گل بیعیب باشه اما ازش انتظار دارم در مواقع سخت همدرد و تکیه گاهم باشه اون هم نه در حد تیم ملی....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد